دستت را به من بده
دست هاي تو با من آشناست
اي دير يافته با تو سخن مي گويم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دريا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن مي گويد
زيرا که من
ريشه هاي تو را دريافته ام
زيرا که صداي من
با صداي تو آشناست.
برچسب : آشنا, نویسنده : rozhay-tanhaii بازدید : 13